مرداد ۱۱، ۱۳۸۹

تیر ۱۶، ۱۳۸۹

عبور




می خواهم امشب از تو عبور کنم
از بودن من دیگر وقتی نمانده است !  

 ای شب ...
ساعتی را در خواب باش   
شرم پاکم تماشایی نیست
دیری ست در خلوت اتاقم
 مثل باد
 در غفلت بودم 
خیال می کردم
 خواهم ماند
خواهم بود ...

 اما از من دیگر
 وقتی نمانده است
 بگذار از تو 
 عبور کنم !


تیر ۱۳، ۱۳۸۹

برای ساسان


کلمه های من
نوازشگرانه برتو می بارید.
دیرزمانی صدف آفتابی اندام تو را
دوست داشته ام.
تا به آنجا که
بیانگارم دارنده ی دنیایی.
...
امروز تولد توست ونو شدنت
امروز تابستان هم به گرمی توست
... به روشنی چشمانت
و
دلی که  صمیمانه برایمان
گلهای شاد و
 سنبل آبی می آورد.

تولدت مبارک...

تیر ۰۶، ۱۳۸۹

عطر کاج ها

تهران / تابستان 1389




خاکستری تنهایی ات را به من بسپار
تا رنگی اش کنم
و تو در آستانه ی رنگ ها
قدم بزنی

...


تیر ۰۲، ۱۳۸۹

پرتره های دانشجویی

تهران / زمستان 1388


.

.

.

خرداد ۲۷، ۱۳۸۹

...

سایه های زیادی دورو برم هست
وسنگینی وغبار
انگارباز، دیروزم
و
فردایم باورندارد بودنم را
آنقدر که خداهم مرا نمی بیند
نمی خواهد..

تازه ام کن !
... با بودنت
و
شریکم کن با فردایت
خودت
و
حجم نگاهت !



...

دیر زمانی است که دیگر یادی از تو نمی کنم
ترا نمی نوشم
نمی بویم
...
وای بر من !
صدای تو خوب است ... خوب
بهتر از آواز گنجشکان در سپیده دم !

دیر زمانی است گوشه ی دلم
پراز هیاهو شده است
تورا یادی نمی کنم
نمی خوانم
...
تو را می خواهم اما
دگر باره
صدایم کن !
اگر
چیزی از من برایت مانده باشد
...


اردیبهشت ۱۹، ۱۳۸۹

پنج

بندرلافت / بهار 1389



پرندگان هستند
تا من و تو برایشان
دانه های کلمات بریزیم
پرندگان هستند
تا من و تو عشق را
فراموش نکنیم
...

عمران صلاحي

اردیبهشت ۱۰، ۱۳۸۹

...

اگر نمی لرزد دلت
مهراس !
شعری که می خوانی سست است


هایکوی ایرانی




فروردین ۲۸، ۱۳۸۹

...





خانه شان را دوست دارند
و دیوارهایشان
وآفتاب داغ ظهررا
...
اما من
دلم گرفت !